در شگفتم، آرزو ها در کجاست

در شگفتم، آرزو ها در کجاست
این همه شورو طمع ها در کجاست
این همه نا باوری ها در کجاست
ریشه دام و طمع ها در کجاست
روزگاری ما قناعت پیشه بودیم
با کمی رِزق و صفا هم بیشه بودیم
از گلوی خود نبردیم ما فرو
تا که دیدیم نان خالی در گَلو
تا به خود چرخیدم و گشتی زنم
رفته بازار خرید چرخی زنم
تا که دیدم بینوایان پا زدم (پا قدم ، رد شدن)
این همه افتاده دیدم جا زدم


ابراهیم معززیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد