آهنگ سفر بود و صفا بود
در نیمه راه مانده و تنها وفا بود
رفتم که در این وادیِ صحرا
سرگشته و حیران شده تنها
در گوشه ای تنها، در دشتِ فریبا
من یکه و تنها در دشتِ تَمنا
این خواسته نبود، جَبر و عذاب بود
نا خواسته و تنها، این رنج و فراغ بود
در مدت عمری که به جا است
در جوش و خروش و اضطراب است
دنیا همه فانی، در گوشه باقی
در رنج و عذابی با فکر و خیالی
ابراهیم معززیان