از پیله درآمد و بال تکاند
چشم بر در دیوار نشاند
بال برای پَرِ پرواز تکاند
از بلند شد پا به دنیا نهاد
از شوق و ذوقی که داشت
گام بر هستی دنیا نهاد
این گل و نه، آن گل
خسته بر گُل پیری پا نهاد
گُل بدو گفت: که جانا خسته ای؟
پروانه بجای پاسخ، از برایش عشوه داد
چندی بدان شرح گذشت تا که پروانه
خسته از آن گُل و رفت، گل پژمرده و جان بداد
محمد لاهیجی