شکنندگیِ ضمیر آبی جهان را

شکنندگیِ ضمیر آبی جهان را
به قدر سهمِ بالِ خود نفس می‌کشم
و به قدر آینه می‌شناسم درد را
در انعکاس شایعه‌ی غیاب نور
هم‌چنان که
نیمه‌ی حیوانی سنگ را می‌شناسم
در اجتماع میمون‌های شکسته
و ترکشی که قواره‌ی نوشینِ کرانه‌های انتحار
می‌‌پراکند به ابعاد پرنده

می‌خواهم که خورشیدی سبزفام
مرا نشانه بگیرد
تآ مجالی نباشد برای سلامتِ تاریکی
که اگر نمی‌توانم شتر عدل را
از دل کوه بیرون بیاورم
لیک می‌توانم خاکسترها را
رگ بزنم به بلوای باد
و فانوسی بگمارم بر برف
اگر که نمی‌توانم
ماهِ شب‌زدگان را به دو نیم کنم

گیاهان را بر تنم حس می‌کنم
رودها را بر تنم حس می‌کنم
که تمام شب، رویاها را وزیده‌ام
چندان که در این باغ سبکبار از ثقلِ خزان
می‌شناسم
طمع گندیده‌ی آرزوهای دور و دیرین را؛
نعره‌ی مغرور انسان
و پژواک عقوبتی
که به سویش بازمی‌گردد.

حسین صداقتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد