ابر ها میشتابند
ثانیه ها میدوند
و فصل ها عجولترند...
زمین بارها و بارها بیشتر به دور خودش و خورشید میچرخد
و هزاران ستاره ی بیشتری در کهکشان زاییده میشوند...
خورشید نزدیک تر میشود و عرق شوق بر پیشانی زمین مینشیند
حرارت زندگی بالاتر میرود ...
خون در رگ های من غلغله میزند
و نفس های سرگردان به پرواز در می آیند...
هنگامی که در کنار تو
زندگی را سپری میکنم...
مبینا سلطانلو