در قاب آینه ایی که هستنه می خندد مردمکی پریشانو نه بُهتی معصومدر مورب های بی قرار تن ...خیرهحتی می ترسندخطوط منحنی صورتاز زهرخند آینهاینجا تصویرها به بغض مشکوکندببین چه غریبانه می لرزدانعکاس خلوت مَن با منسپیده رسا