میخندم و زخم دلم دردآگین تر است

میخندم و زخم دلم دردآگین تر است
این روزگار من است که میبینی این روزگار من است
من خود نمیدانم که از تو چه میخواهم
اما میدانم که تو خدایی و این خودش هزار نعمت است...
ز هزاران نعمتت من در عجب مانده ام هنوز
زیرا که این اعجاب تو خودش هزاران موهبت است
من در لهو و لعب بودم تا کنون
اما تو گذشتی و این خودش یک مظنه است
تو مظلوم بودی از ازل ای خدای من
این مظلوم بودنت هم خودش یک فروغ بی ظلمت است
من که گفتم تو خدای من هستی ای یگانه ام
پس چرا نگاه نمیکنی،چرا دلت شکسته است؟
من عاشقت هستم تو را دوست دارم من
تو خدایی منی و این تمام من است
روزی که تو را انکار کردم روز مرگم بود
زیرا که جان من زیر دستت است
ای خدای من نگاهت را ندزد ز من
من از تو نمیگذرم این عشق جاودانه ی من است

یگانه یوسفی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد