به روی شانه ی کدام غزل نشسته ای؟

به روی شانه ی کدام
غزل نشسته ای؟
که گیسوانت را
آفتاب اینگونه شانه کرده است
و مرا
به بهاران چشمانت
برده است
چشمم را ببین
از ذوق همچنان می بارد
تا شبنم شود
و صبحگاهان روی
گلواژه هایت بنشیند
این هیجان با تو بودن
به زندگی
رنگ و بوی عشق را
داده است
و در تپش های مداوم زمان
به روی سرم
دست کشیده است
شاید این دفعه
به کنکاش من آمده ای
با گلهای بهاری
شاید در پیچک احساس من
به بار نشسته ای
و من، بی خبر از همه جا
پیراهنت را
در دست گرفته ام
تا قلبم برای لحظه ای
آرام بگیرد
و تو را
از باغچه ی احساسم بچیند
قدم زدن با تو
در غزلهای بابونه وار تو
حال مرا
به این لحظه، پیوند می زند
و از آشوب بی تو بودن
نجات می دهد
عجیب است این حال
که در آوار نگاهت
صدای نفسهایت
هر لحظه زندگی
در من، در قلب من
تکرار می شود.


راضیه بهلولیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد