: هنگام که مرا آن
لیلی نما به خار
شاخه ای فروخت
بختم خفت جگرم
پخت سخت دلم
سوخت؛
از تخت ریختم و
بی رخت گریختم،
تا آنجا که
نه چراغ دلم نفت
دارد نه دیگر
باغ قلم ام درخت؛
در پس
کوچه های : شعر:
اینک بوی کسالت
می دهم و تحویل
اهل دل، بی شک
مشتی حرف مفت
با خجالت
محمد ترکمان