ساعت هنوز باور ندارد که تو رفته ای و

ساعت هنوز باور ندارد که تو رفته ای و
شب چه خوشبخت است
که هنوز می تواند ادامه بدهد
فارغ از ترس
در این اتاق بیگانه،
وبدبخت
روزی است که از سر حسرت آه می کشد
و جنونی که هنوز موهای سپیدش را
میان این ظلمات افشان می کند
وچشمی که گریان لالایی دلخواه غم را سر می دهد
تا خاطره بارها وبارها ،آبستن عشق شود

نازنین رجبی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد