همهٔ عمر به دل حسرت یک دم نظریم
آه شبها که فقط منتظر یک سحریم
دست بستهست همین بس اگر افسوس خوریم
که چهها بر سر ما رفته و ما بیخبریم
پرتوی آمد و گفتیم که ما را برسد
ای عجب نور ز ما رفت که ما بیاثریم
چه توان کرد اگر فرصت رفتن آید
وارسی کرده و دیدیم که بیبال و پریم
آن چنان در پی تشویش رود فرصت ما
که بود سخت بگوییم پی یک دگریم
تا که آرام شود سرعت فرسایش ما
گاه از راه تخیل ز فغان میگذریم
چون که دشوار رسد کام به اذهان پریش
با همین ماندن خود صاحب صدها هنریم
آن نباشیم که هر لحظه پر از شور و شریم
مشکل این است که هر لحظه به فکر ثمریم
علیرضا طالبی آهویی