یک منِ شاد به ظاهر

یک منِ شاد به ظاهر
یک منِ غمگین به باطن
عمر من در این جدال نا برابر
بی برنده
میانِ کشمکش‌های پیاپی
بی ثمر کم شد

نمی‌دانم
ولی گاهی عجب جنگی‌ست
در این منِ حیرانِ بی روحِ شکسته
ما ظاهراً همواره خندیدیم
پاهای ما تاب نیاورد
زیر فشار و درد خم شد

در من
منی غمگین و مادر مرده‌ای تلخ
مویه کنان
در پوششی جذاب و رنگی
با دلقکی خندان که هرگز...
نمی‌داند غم و اندوهِ عالم چیست
همدم شد

درکل عمرم
یک تضاد سرد و بی رحم
بازیچه‌ی
روح و روان و جسمِ من بود
موهای من با خندهای ظاهراً گرم
هم رنگ برف‌ِ
نیمه‌یِ دی ماهِ غم شد


مهدی بابایی راد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد