نبض صدا ی شعر من با همه آشناتر است
بغض صدای شاعران از همه بیصدا تراست
بغض تکان پلک من براثر بهانه بود
واژه عشق ومویه از هجر تو با وفا تر است
ازچه به من شرر زنی ریشه ی دل تبر زنی
گرچه به سوی دل ما، تیر تو بی خطاتر است
جشن و سرورعاشقی کرده به پا دلم چنین
حال و هوای بزم من از همه با صفا تر است
دفتر دل چوخوانی اش حال دلم بدانی اش
قصه عاشقانه چون پر غم و پر قضا تراست
بر غم و درد عاشقی، گریه ادامه می شود
بارش ابر دیده ام، گونه ی دل چرا تر است؟
عشق تو دلبری کند ، دل ببرد ز هر کسی
آنکه شود به کوی تو از همه مبتلا تراست
معصومه حیدرپور