با خیالت دلخوش و دیده به راهم نازنین
خون دل باریده از ابر نگاهم نازنین
کی رود امواج یادت ، از شمیم خاطر م
بوی عطرت ، هر نفس آید مشامم نازنین
چون فرشته پر بزن ، در آسمان خواب من
تا زنم گلبوسه بر آن مه لقایم نازنین
آب می شد برف غم ها با صدای گرم تو
اشک هایم یخ زده ، کو همصدا یم نازنین
رویشی از نور بودی ، در مدار قلب من
رفته مهتاب از شب بی انتهایم نازنین
اشک و آه و ناله و اندوه و درد خاطرات
بهترین تسکین من ، شد گریه هایم نازنین
در دل شب می گدازم همچو شمعی تا سحر
تا فرو ریزد بنای شکوه هایم نازنین
ناصر مهرابی