درگیر خودت کرده ای ازدور مرا تو
با چشم فرینده شدی اهل جفا تو
درپرده نهان است چرا ماه جمالت
تاریک نمودی دل آشفته ء ما تو
می بینمت اما نه به اندازهءخورشید
دوراز نظر م مانده ای ،ای یارچرا تو
پنهان مشو از دیده که صبرم رود ازدست
درکوچه وپس کوچه ءدل بازبیا تو
درداست شب وروز شود طی به جدایی
درمان شود این درد فقط یکسره با تو
قدرت الله شیرجزی