نه پرواز کبوترها

نه پرواز کبوترها
نه رعنا بودن قد صنوبرها
نه سرسبزی بستان و
نه دیگر نغمه‌ی مستانه‌ی بلبل...
به چشمانم شگفتیها، قشنگیها
دریغا، هیچ چیز زندگی زیبا نمی‌آید...
نه دیگر دوست می‌دارم طلوع مهر و ماهِ روز و شبها را


تسلای کدامین داغ خواهد بود این محکوم کردنها.

هوا طوفانی و سیلاب، درد‌انگیز
که دریا هم دلی پُر دارد و از چشمه سیراب است
تماشا کن که دیگربار در غزه؛
در این غوغای بی‌رحمی
دو چشمِ بازِ طفلِ بی‌گناهی سیر، دنیا را تماشا کرد...
به واضح دید چشم کوردلها این حقیقت را

دریغا باز حاشا کرد

علی صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد