سلام بابا جونم چرا پریشونی

سلام بابا جونم چرا پریشونی
رو نیزه ها بودی؟لبات شده خونی
خوش امدی بابا به کنج این خونه
میبینی این خونه شده یه ویرونه
عمه میگه با بغض میاد بابات از سفر
بابا بیا من رو از این خرابه ببر
ببخش اگه بابا تورو بغل کردم
میخوام که اروم شم اخه پراز دردم
راستی بابا جونم،شنیدی از حالم؟

منم مث زهرا شکست پروبالم
نگم بابا از زجر،بزار نگم چیشد
میزد بابا مارو با هرچی که میشد
اینا که چیزی نیست کبوده دستو پام
شبیه موی تو خاکی شده موهام

احمد رضا سلیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد