غم اگر ترکم کند تنهای تنها میشوم
با همه بالندگی غمگین و رسوا میشوم
از زمان رفتنش عمریست بیمار غمم
او اگر یاری کند من هم مداوا میشوم
دائماً مستئصلم، از کوره هم در میروم
بیدلیل و بیجهت اسباب دعوا میشوم
گاهگاهی یاد ایام جوانی میکنم
در بیابانِ دلم محتاج مأوا میشوم
گهگداری فکر دیدارش بدین سر میزند
تا که یادآرم رخش هرباره اغوا میشوم
ور دهندم گوشمالی که: چرا یادش کنی؟
میکنم توبه، سپس آقای آقا میشوم
سودای آغوشش چنان پیچیده در تنهاییم
کز پرتو رویای آن، صد باره احیا میشوم
دریای رویاهای من ساحل ندارد بی گمان
زخمم نزن، عیبم مکن، گر غرق دریا میشوم
محمود گوهردهی بهروز