سرزمین شعرمان یک بار دیگر داغ دید

سرزمین شعرمان یک بار دیگر داغ دید
زان ایالات غزل ایام بس نا شاد دید
ماهی دریا به اقیانوس نا پیدا رسید
رفت تا اعماق و از چشم غزل شد ناپدید
آن دهاتی رفت با بوی علف های تنش
در ده ما نیست دیگر فرصت بویدنش
آنکه دنیایش قفس بود و قناری وار زیست
گفت آزادی مگر خواندن به شوق یار نیست
آنکه می پرسید آخر من کجای عالمم؟
سوز سردی می کشد شلاق هایی بر تنم
بهمنی بود او در اوج اما نبود از ما جدا
ریخت تا سیراب سازد تشنگان نغمه را
رسید او به کمالی که جز انا الحق نیست
و زنده است غزل او تا جهان باقیست

سید محمد رضا هاشمی

روح محمدعلی بهمنی شاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد