ایکاش که میتوانستم دوباره من تو را صدا کنم

ایکاش که میتوانستم دوباره من تو را صدا کنم
یک ترانه ای هم برای تو بنویسم و دل را ادا کنم

ایکاش که میتوانستم درنسیم صبحگاهی ببینمت
یک بوی عطر خوشی راهم از توبگیرم و صلا کنم

ایکاش که نمی رفتی و می ماندی به پیش پنجره
یک نگاه عاشقانه ای را میانداختم و دلرا فدا کنم


ایکاش که فرمان عشق صادر میشد ودر هر سخن
یک بوسه ازلب قندش برمیداشتم ودل راجلا کنم

ایکاش که لیلی نبودومجنون هم عذاب نمی‌کشید
فرهاد در کوه نبود و منهم سپیده را هم صدا کنم

ایکاش که جعفری هم هرگز عاشق نمیشد به کس
سی سال مدام را تو بدیده ای که من هم صفا کنم

علی جعفری


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد