چرا هیچکس نمی دونه

چرا هیچکس نمی دونه
که حال من دگرگونه
خودم اینجام اما
حواسم پرت، پیش اونه
چراغ سبز رویام و یکی انگار دزدیده
که خاموشی دنیام و هنوز هیچکس نفهمیده
تورا با من می شناسن تمام کافه های شهر
چرا چند روزه حالت را کسی از من نپرسیده
میشد با تو به رویاها قدم زد

کنار اسم من اسمت را قلم زد
چی شد اون همه احساسی که داشتیم
کی اومد خواب مخمل را به هم زد
من و آواره می خواد بی تو دنیا
صدا کن اسمم واز کنج رویا
همین لحظه،همین ساعت توبرگرد
نزار غروب کنم با طلوع فردا

سیدرضابنایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد