من تو را با شعر حافظ هم تفأل کرده ام
دیدمت اندیشه در عشقم تحمل کرده ام
بوسه ای خواستم کنم از غنچه زیبای گل
او بگفت آهسته کن با دل تبادل کرده ام
گفتمش از جان و دل دیدار او را کن نظر
گفت خموشت میکنم دلرا تحول کرده ام
گفتمش شویش پریشان میشودباب سخن
حافظ از دستم گرفت وگفت تزلزل کرده ام
گفتمش عشقش درون سینه غوغا می کند
او بگفتا صافی عشق است توسل کرده ام
گفتمش حافظ مرا دستم بگیر افسرده ام
شرح ما را او بخواند و گفت تبدل کرده ام
مرده بودم زنده کن تقدیر عشقم رفت هدر
او نوشت ای جعفری صبرت تخیل کرده ام
علی جعفری