دوای درد منم تویی که من طبیب نمی خواهم
صدای زنگ منم تویی که من نهیب نمی خواهم
طلسم این میکده را هم شکسته ام بیا تو ببین
تو هم درجوار حبیبی و من حبیب نمی خواهم
فدای رنگ چشانت که آسمان همرنگ توگشت
کشیده ایم قرینه ای را که حسیب نمی خواهم
فرشته ای را که بال و پرش را هم سوخته اند
به شهر عاشقی رسیده ایم خطیب نمی خواهم
سپیده ای راهم که توصیف کرده ایم اینجاست
رفیق جعفری هم شده است رقیب نمی خواهم
ستاره ای هم طلوع کرده است و بیا ببین اینجا
بهار فصل توراهم دیدهام و فریب نمی خواهم
فدای تو باشم و آبان و مهر و دی را شمرده ایم
باسم آبان رسیدم وطالعی رارغیب نمی خواهم
علی جعفری