روزهاست خود باخته آرامشم
این باره هم
می زنم
غلبه بر تکرارها
و می نویسم
ای زاده خلقت
نگو درد دلت را
به هر آدمیت
چه بسا
دُردانه بهترین هایت
وقتش که رسد
هیزمش کند
و چنان چشم ببنددُ
بسوزاندنت در
آتشش
که تو بمانی
و دلگرمی های سردش
پس تورا چه حاصل
در آخر؟
که اعمالش شود
حاصل گمشده
اعتمادهایت
پوران گشولی