جدول عمر محاسبه گرش ریاضی دانیست
که هر فرمولش برای خود هزاران رازیست
نه کسر جمع تفریق بلکه حسابش
چرتکه ایست
که از هر بینایی بشکافدش بیناترین، عجب داناتریست
این دنیای فانی نمی ماند باقی، وای به حال غافلانیست
که بی خبرند از حال هوای معنوی، این
چه روزگاریست
کاش بدانیم که مجال عمرمان مختصر
خلاصه ایست
ما مسافر امروز و فردای تونل گذریم ،در این
چک لیست
پوران گشولی
هم وطنم خدا صبری سازد به سوز دلتان
خجلم، آنکه ندانم چه بنویسم از حالتان
قلبم به درد باشد از گداخته های شهرتان
کاش لایق شما بودم تا کاری کنم برایتان
چه بسیار غمین و ناگوار بود حادثه تلختان
ایران غمگینم رسا گویند به بندر تسلیت تان
ما شریک غم تان و از خدا خواهیم دهد صبرتان
پوران گشولی
چه وهله بسیاری
هستند
خنده ها بی شماری
دارند بغض ها
از هر ناله و گریه هایی
پوران گشولی
روزهاست خود باخته آرامشم
این باره هم
می زنم
غلبه بر تکرارها
و می نویسم
ای زاده خلقت
نگو درد دلت را
به هر آدمیت
چه بسا
دُردانه بهترین هایت
وقتش که رسد
هیزمش کند
و چنان چشم ببنددُ
بسوزاندنت در
آتشش
که تو بمانی
و دلگرمی های سردش
پس تورا چه حاصل
در آخر؟
که اعمالش شود
حاصل گمشده
اعتمادهایت
پوران گشولی
تو که می نوائی هر دم از احوالات
پس چرا می پُرسی
به دروغین سوالات را
در این حالات
نگاهت نباشد ای رفته تورا از یاد
که نیستم راغبت من دگر در این نقشین ها
مبادا به خیال خود
مرا رسم کنی
چو نقاشان
در این گذرا حالات
که نخواهم گُذارم
نویسی در خاطراتم
باری دگر
که گُم کرده خود مقصودم راهش را
هر چند تو بهتر دانی
هنرم به نوشتن
خوش نویس تر از توست
ای ساختگی جملات
خواندی تو مرا
به اشعار نامم را
پس بدان ازین پس
هدف همین بوده در سخنان
که دگر گون تر جوابی هم هست
به پوچین نظرات
آری می گویمت
در ادامه ها
رقصین مدادم را
تبهورانه بود
به خوشین حالات
که جانی بخشیدم دوباره
امضا ٔٔ
به نوشتار دفترها
پوران گشولی