برای فرصت بودن، چگونه شکر آرم؟

برای فرصت بودن، چگونه شکر آرم؟
برای این همه نعمت، دعا؟ بجا آرم؟
چگونه از تو بگویم،چگونه وصف ات هست؟
چگونه با تو بمانم، به غیر...نسپارم
منی که با تو بزرگم، و بی تو نابودم
منی که یاد قشنگ تو را به لب دارم
منی که خسته ی رنج ام، در این همه ابهام
تویی که خالق محضی، من از چه بشمارم؟
درون سینه ی تنگم، نشسته ای گاهی
نگو که مبهم و نقشی، تمام پندارم
خیال دیدن رویت نمی کنم....اصلا
که من وجود حقیرم....مبر به دیدارم
صدای زمزمه ات را اذان به گوشم دا د
و من کنار خیابان ...سجود و تکرارم
دلم همیشه برایت ، به حسرتی مشغول
من از تمام جهانم......فقط تو را دارم
و تو تمام منی و من تمام خودت
و فکر قدرت محضت ،، نشست به افکارم
خدای ساکت قلبم، مرا رها نگذار
من از غریبه شدن ها ی خویش بیزارم
مرا به راه معین، هدایتم کردی
ولی به حال معلق، به حال نگذارم
خدای ساکت خوبم، که هستی و هستی
من آن حقیر ، خفیفم که شکر می دارم
خراب ماندن و رفتن خراب وجدانم
و حس گناهی ، مدام ....در کارم
از اینکه بنده ی رذلم از این جنایت ها
خودت، به قدرت عشقی...دگر میازارم


نرجس نقابی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد