صنما کجا کجایی از چه رخ نمی نمایی

صنما کجا کجایی از چه رخ نمی نمایی
به سر کویت بر نگردم نکند که تو خدایی
همه شب تا به سحر که که فغان آدمی بود
ندهم به کس دل که کس نگوید چرا چرایی
........
چه کنم که بشکنم تاب گیسوان تو
یا که خزان دهم نرگس گل‌فشان تو
مست کنی لب مرا مست شوم از لب تو
مست که میشوم خنده کنم بر لبان تو
.......

هی بکشم که من منم هی بکشم که تو تویی
چاره چه باشدم اگر هی بکشم که تو تویی
ساقی ما به قیمت چاره ندارد از غمت
من غم تو گفته ام هی بکشم که تو تویی

سیاوش دریابار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد