تو اگر هستی
من چرا گم شده در خیالم
تو اگر بارانی
عطش خشک بیابان
چرا ماسیده بر لبانم
رنگ چشمانت راه گذار به ابادیست
راه توان از جانم روبودست
چرا رسیدم به نیمکت خالی
نیلوفر در زلال دستانت قد کشیدو شود مهتابی
چرا در آغوش بوته ای خشک رفت
پیچک صحرای
در خلوت تنهاییم هستی
همه جایی
در همهمی بودن ها
چرا.....
می روم به سمت تنهای
تو:هستی همین حالا.
نقش خیال می زنم از تو
پیدای نا پیدا
حسن گودرزی