خوشم که مستم به باده تو
به خون نشستم به وعده تو
که خود بمیرم مقابل تو
که خود بجستم نگاره تو
کنون برقصم به مرده خود
ز خود گسستم بخنده تو
چو در بهشتم ز کشتن خود
ببین چه رستم به داده تو
دگر گذشتم ز باور خود
که می پرستم به چاره تو
همی بخندم به طالع خود
که دل ببستم به خانه تو
چو دل بدیدم که خانه توست
من خود پرستم نشانه تو
سید علی موسوی