دل به جرم عاشقی زندان شده
در پس پرده چون مه پنهان شده
گشته حلق آویز زنجیری طلا
با دو دست بسته در میدان شده
بایگانی شد مگر مردانگی
کاین دل از نامردمی حیران شده
رحمتی بر آسمان و ابر او
کز برای دشت جان باران شده
دیده سوزان لاله سرخ رخم
کاین چنین افسرده و گریان شده
زندگی چون گربه و من همچو موش
گربه در شب چون سمور جان شده
نه قلم مانده نه کاغذ نه صدا
طرح نابودی دل آسان شده
فروغ قاسمی