ای آفتاب مهر، رخ از آسمان مگیر

ای آفتاب مهر، رخ از آسمان مگیر
وی آینهٔ جمال، به دل سایه‌بان مگیر

دل را ز شوق روی تو آتش گرفته است
ای جانِ عالمین، قدم از این مکان مگیر

گنجی که عشق پاک تو بر دل نهاده است
از دست دهر، ای صنم دلستان، مگیر

موی تو شب، پریده به میدان نور عشق
از آن خرام ناز، به دنیای جان مگیر

چشم تو فتنه‌ای است که بر عقل شور کرد
دل داده را ز فتنهٔ چشمان فغان مگیر

لب‌های سرخ توست که شهدی به گل دهد
ای چشمهٔ حیات، طرب از عاشقان مگیر

ای دلربای خوب، ز وصلم غبار شو
اما رخ از امید من و دوستان مگیر

ای فاضل، ز عشق سخن‌گو، که عاقلان
هرگز نصیب از این هنر دلستان مگیر

ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد