تووی ابیات نگاهت
یکریز تکرارمیکنم ،
واژه هات را
طوطی وار
تووی غربت نگاهت
مرامت را یکریز تکرارمیکنم ،
گاه نوچه وار
گاه لوطی وار
پُرمیشوم از خاطراتت
رؤیاهات و رازهات
قوطی وار
من دراین دنیای پُرغم ،
همچو غمخورَک شدم
یک بوتیمار
بیا بهرِ شادی ام برای تیمار
همه ش اشتباه و اشتباهست ازمن ،
سوتی وار
کاش همه یوسفی ام را ،
توی خوب ابتیاع کنی ، نه پوتیفار
ورنه به دردِ لای جرز میخورم
همان بهتر که رَوَم ،
مثلِ گوشِ موش ، توو دیوار
همچو یک تابلوی زیبا
بکِش من را روی بومی
مرا ارج و قرب و بها ده ، گرچه حقم نیست
آنوقت اگرخواستی ،
میخم کن روو دیوار
درهمین هنگام یارم گفت : توی بی عمل چقدرحرف میزنی
چقدریکریز تعیین تکلیف میکنی
سرت را بنداز پائین و بندگی ات را بکن ، بودو کی وار
بهمن بیدقی