آنگونه که مردم ساحل
به دریا کرد عادت
و کرم به امید پروانه شدن
به پیله
و اشک آسمان به
بی قراری
به امید بهار
عروس برف به
تنهایی
وگنجشک بی لانه در زمستان به بی پناهی
کرد عادت؛
حبسیم چون پروانه در پیله
روحمان لباسی از برف پوشیده
قصه می بافم شاید
قصهای غریب
وتلخ
از دلهایی که آرام نگرفت
وبه مقصد نرسید
اما کرد عادت
رحیمه خونیقی اقدم