لبیک گفتم و
بستم عمری روزه ی سکوت و
دردخویش در شب قدر با تو
یک به یک گفتم
قسم دادم به کتابت
به علی وفاطمه به اولیای
درگاهت ؛
شنیدی آه وزارمان
الهی
زندگانی کرده در دلها
قیامت!
یا رب ای محبوب خلق
داری از دلها خبر!
سخته گشته بندگی بر بندگانت
،،،
طاعت ازما
اِرحَم عبدکَ الضعیف
بی اسباب راه،
نشود میسر طی طریق
یا لطیف!
جاده تاریک و پر وحشت
ای چاره ساز ،
نکن ما را خجل
بگیر از دستمان چاره
بساز
ما بنده ایم وتو خدای
نشود ممکن در این زمان بندگی
خدایی کن وبده مارا
شجاعتِ بر این زندگی !
رحیمه خونیقی اقدم
آنگونه که مردم ساحل
به دریا کرد عادت
و کرم به امید پروانه شدن
به پیله
و اشک آسمان به
بی قراری
به امید بهار
عروس برف به
تنهایی
وگنجشک بی لانه در زمستان به بی پناهی
کرد عادت؛
حبسیم چون پروانه در پیله
روحمان لباسی از برف پوشیده
قصه می بافم شاید
قصهای غریب
وتلخ
از دلهایی که آرام نگرفت
وبه مقصد نرسید
اما کرد عادت
رحیمه خونیقی اقدم