به دنیایی که مسکین را طعام آرزوست
نباشی تو محتاج گرگ ظاهر چو دوست
چو از بد روزگار تَک قِرانت دهد
به عالم همه جار و منت سر نهد
بنازم به عالم دو بازوی خویش
مردن بِه از محتاج قوم و خویش
به عالم نباشد کَس تو را سینه سوز
نگاهت جز خدا به دیگر مدوز
در ره زندگی درد باید خرید
کز رنج زندگی گنج آید پدید
دعای این منه خسته و بی قرار
الهی تنت سالم و تا ابد برقرار
ابوالفضل قزاقی