صبح شده و جلوی آینه قدی می‌ایستی

صبح شده و جلوی آینه قدی می‌ایستی
نور از پنجره به داخل می‌تابد و از تو شکست می‌خورد
از خانه بیرن می‌زنی و از شمال تا جنوب شهر را مجذوب مغناطیس نگاهت می‌کنی
من اما در مختصاتی نزدیک
خودم را در این معادله مکان زمان حل می‌کنم تا شتابان به سوی تو بیایم...


حمیدرضا طاهری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد