مردان مرد، اهل خرد، بر خون زنند بهر نبرد
دیوانگی پیشه کنند، آن را چو اندیشه کنند
بهر دفاع از خاک خود، چون کهربا بیرون شوند
عقلِ عمل بر تن کنند، از خاکِ دون بیرون شوند
یک یک به مسلخ می دوند، تا دشمنان بیرون شوند
با عقل دل سَر می دهند، با جان خود جان آورند
ره، رهنما بر ما شوند، کوکب، چراغ ما شوند
باده ز مستی می شوند، عقل از سَر ما می درند
عقلِ حیات از نو کنند، دنیای ما مجنون کنند
خنده ز جان سر می دهند، راهِ مَلک را می زنند
شهدِ رشادت می دهند، جان جهان آگه کنند
یک ره ز او، صد راه ما، وانگه که هشیار می روند
دیگر نشاید عاشقان، جز راه خون رهرو شوند
زیرا که عقلِ عاشقی با خون هویدا می کنند
سید علی موسوی