نورچشمم هرچه داری طرح فاضل بوده است

نورچشمم هرچه داری طرح فاضل بوده است
گفته هایت حی و امکان در افاضل بوده است

آدمی درجسم وجانت روح نوازش داده ای
بس که دلداده به نوعی صلح سازش داده ای

رونق عشق از مسیر با تو بودنها گذشت
صدعیارخوب و با ارزش ولی تنها گذشت

درغروبی پرهیاهو کین غم بر دل نشست
بی محابا گریه کردی ناگهان این دل شکست

غم گرفته ساحل عشق را ولیکن نیستی
دل به تنگ امد هراسان کس نپرسید کیستی

غرق اعجاز نگاهت شد دل دیوانه ام
سردبودی چون زمستان مثل توبیگانه ام

اعتبار تو برای خوب بودن تک شده
مثل نامت بر بلندای دماوند حک شده

عاشقم بودی نگفتی تا که دل شیدا شود
باد بیارد بوی عطرت قلب من احیاء شود

صبح روشن با صدای بلبل از کوه و دمن
با صدای شُرشُر آب پای هر کوه و چمن

باز تماشایت کنم و چون تماشای شدی
مث یک باغ و گلستان معبد شاهی شدی


اصغر بارانی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد