هــوای بی تـو بـودن ها چه دلگـیر میشـود گـاهی

هــوای بی تـو بـودن ها چه دلگـیر میشـود گـاهی
اگــر یعقـــوب هـم باشـی شکیبـت میشـود کـاهی
.
ز من احـوال می پرسنـد، کـه بـی او در چه حـالی تو؟
گلــویم بغـض سنگین و نگاهم حسرت و آهی
.
اگـــر از من بپـرسی کـه چـرا هسـتی چــنین ویـران
بگـویم در جوابت او چنـان آب است و من ماهـی
.
جدایـش گــر کنی چـندی تو مـاهـی را ز معشوقش
بــدون آب میــمیـرد ندارد غیــر از ایـن راهــی
.
در ایـن شب های جان افشــان به تنهــایی و هجـرانم
بیـا جــانان بیــا یـارا امــان از درد تنــــهـایـی
.
به زیبــا بــودنت جــانا کجــا دنیـا به خـود دیده؟
تویــی زیبــاتر از زیبـا بســی زیبـــا تر از مــاهی


امیرسام نامداری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد