پرسیدم چه داری

پرسیدم چه داری
گفت کلامی وبس
کوه بزرگ وما کوچک
دل ندارد ودل ما می سوزد
گریه ما اشک
و گریه او آبشار
ما خمیده
او استوار
پیکر او نردبانیست
برای این وآن
بدا به حال موری
که از پیکر ما بگذرد
او فقیر و ما دارا
از پیکرش
جدا کردیم خانه را
بر بام خانه ایستاده
فریاد بزرگی می کنیم
غافل از آنیم
بزرگی بام از پیکر کوه است .


محمود علایی منش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد