قدم ها سست و بیروح

قدم ها سست و بیروح
نفس ها گرفته
چه سخت است
گمگشته ای در زمان بودن
دل ها در راه خانه خالی
بدون داشتن کلیدی و
آواره بودن
ولی
اینجا خانه ای خالیست
باغبان در حسرت هرس کردن درختی
چشمانش  به سرابی خیره مانده
کودکی در راه بزرگ شدن
دل به افسانه هایی غیر واقعی داده
جارچی محله همچنان با ساز خود
سرگرم است
بیابانهایی در انتظار سبز شدن
سالهای بیشماری را گردوخاک خورده
انسانها در مسیر زندگی
همچون مترسک های کوکی
به زیر دست و پای حاکم شهر
کمرشان شکسته و تا خورده
بلاها و طوفانهای فصلی
در راه عمر
در جریان است
گویی حتی دیگر
حال و هوای روزگار هم
از این وضع بهم خورده
با اینکه آشکارا به عنوان میهمان خانه ای
در این دنیا در حرکتیم و
خود نمی دانیم به کجا
و به کدامین طرف می رویم
ولی اگر هزار بار هم که
بر زمین بخوریم
باز هم کور کورانه و بی هدف می رویم
دل ها  به دنبال خانه خالی
نه با چشمانی باز

بدنبال  خانه اصل خودهستند
و نه اینکه در راه عمر و بی خبری
بدنبال راه چاره ای برای عبوری آسان
از  منجلاب دوران  هستند

دل ها به‌دنبال خانه خالی
برای طراحی در افکار خود هستند
گاهی با رنگهای مختلف
می خواهند وجود خود را
درون خانه خالی
به نمایش روزگار درآورند
گاهی  هم
می خواهند درون خانه خالی را
از مهر و عشق
پر و پر رنگ کنند
من اسی  ایمان دارم
دل ها در را ه خانه خالی
گاها نمیدانند که
از کدام منبع معتبر و مستقلی
تولد یافته اند
یا که از کدام خانه آمده و
به راه کدامین  خانه  در حرکتند
از اینروست که
تا ابد گمگشته ای
در مسیر
دل ها در راه خانه خالی و خیالی هستند
براستی که
دل ها در راه خانه خالی
هرگز نخواهند فهمید
کدامین خانه خالی
برای آنان است

اسماعیل شجاعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد