سال نو گشت و بهار تا در این خانه رسید

سال نو گشت و بهار تا در این خانه رسید
عمر امسـال دگـر بر لب پیمانه رسید

چو به نوروز شبی چشم گشودم به جهان
نوبت ذوق به این کودک دیوانه رسید

زندگی میگذرد حال تو گر خوب و بد است
غم مخور نوبت این شادی مستانه رسید

تن من دیرزمانی به زمستان شده بود
تا بهار از ره و آن دلبر جانانه رسید

خواب دیدم من شبی این عمر زیبا میشود
تا که رویایم چنین از دل افسانه رسید

چون ک میلاد من و این شب نوروز یکیست
آرزو کردم و نور از در بیگانه رسید


مرضیه دوکانه ای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد