در لابه لای زخم های تن خسته ی من

در لابه لای زخم های تن خسته ی من
آرامیده آرزوهای روزهای کودکی من
به چشمم گریزان گشته دمی خواب
نه آن روز و نه این روز .نیافتم جواب
دفتر کاهی سرنوشتم را چون نگاشتی
که خط به خطش گشته درد و کاستی
یکی خوابیده و سیمرغ به بالینش نشسته
چون منی می دود و کوهی به پایش بسته
عمرم همه جور و نقشم همه سیه لشگر
نقش اولی ها چه داشتند برتر از من مگر
دانم هرچه خواهی همان کنی و همه دانی
جفاست گر بگویم ز حال من و ما بی خبری
همه گفتم و همه گراف است و نکنم ناشکری

شاکرم که چون برخی نکردی اسیر و زندانی

شهریار یاوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد