همه مشتاق حضورند

همه مشتاق حضورند
لیکن به دل از من دیگر نیست اشتیاقی
خرسند به همگان لبخندی
جویا نکن از من راز دل به هر ترفندی
مطلق به سکوت ساکن گشته احوال من
تو نه همه به همراه هم نشوند علاج دردی
من به از خود گذشته ام بیم فرودم نیست
تو چه دانی وقت حضورم مشتاق حضورند
نه خلوت به همین سبب نیاوردم کسی را
نکند بلوا شود از رخ پریده چشمانم خاطر تو
خود به هزار رفته ام دست به دست چرخانده اند
فال ، فال خیال مرا ولی خوب اینبار کمی آرام ترم از قبل تو


سیدعلی کریمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد