به وصلت آرزومندم نه تلخی وقت هجرانت
جوانی حسرتت خوردم کهن سالی به قربانت
تو طعمِ غنچه ی عشقی نشد شهدی چِشَم اما
وفادار مانده ام عهدم چه شد بگسستی پیمانَت
چو گل باشم تو پروانه نشینی روی گلبرگم
حذر کن خارِ زهرآگین فشانم عِطری دامانت
ندارم هیچ تمنایی مگیر ، عشقِ مرا از من
طبیبِ حاذقی یا عشق دلبستم به درمانت
به سان آهویی مانم که صیاد کرده در بندم
بمیرم یا گریزم ، من امیرم چیست فرمانت
تمام آرزویم فصل باران چترِ مهرورزی است
بگتسر چترِ مهرت را چو گسترد قومِ ایرانت
چه شبهایی که در رویا شدم محوِ تماشایت
به امیدی رسم در روز به آن دیدارِ رویایت
به گردن لعل یاقوتی نشاندی نزدِ چشم من
حسودان دوری کن جانم نلرزانند گریبانت
دل من طاقت اندوه ندارد مو پریشان کن
امان از سنگی سنگدل که درد آرد فراوانت
شنیدم هاتفی گفتا غزل گو حافظا با من
صبایِ دلفریب مانَد نقوشِ نقشِ دیوانت
حافظ کریمی