به چشم‌های تو، که در شب چون دو ستاره می‌درخشند،

به چشم‌های تو، که در شب چون دو ستاره می‌درخشند،
قصه‌ها در دل شب با سکوت همخوان می‌شوند.

در هر نگاهت، افسانه‌ای از عشق گم‌شده است،
که در بادهای نرم، در دل‌ها به جستجو می‌رود.

قدم‌هایت که می‌زنند، زمین به احترام می‌ایستد،
تمام دنیا با تو، در سکوتی عمیق و بی‌صدا می‌نشیند.

دست‌هایت، چون رودخانه‌ای آرام، دل‌ها را تسکین می‌دهند،
در لمس تو، تمام عالم به شکوفایی می‌رسند.

دل‌های شکسته، در نگاهت آرام می‌گیرند،
و شعله‌های سردی که در دل‌ها زبانه می‌کشند،
در حرارت حضور تو، خاموش می‌شوند و در آتش تو می‌سوزند.

ای تو که بهار بی‌پایان در دست‌هایت جاری است،
تمام روزهای زندگی‌ام در کنار تو تبدیل به بهار می‌شوند.

در کنار تو هر لحظه همچون ابدیتی شیرین است،
و در هر یاد تو، دلم رنگی تازه می‌گیرد و روشن می‌شود.

کلام تو همچون جویباری از نغمه‌های دلنشین است،
که در آن، هر سایه به روشنایی تبدیل می‌شود.

ای تو که شعرها در حضور تو معنا پیدا می‌کنند،
دنیا در کنار تو، یک شعر بی‌پایان است.

محیا اسدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد