اتاقی به وسعت یک تخت
تختی به وسعت جسمی نیمه جان،
از این پهلو به آن پهلو،
وه که چه طولانی است...
در گرگامیش تنی رنجور،
خونی به نخوت مرگ ،
خود را به پیش می کشد،
کور مال،
کور مال...
تیغ زندگانی ؛
می شکافد ورید زمان را،
ثانیه ها؛
یک به یک،
می چکند بر عدم
و لخته می شوند.
در سه کنج سقف آسمان،
عنکبوت شوم تقدیر،
تارهایش را گسترانیده...
پر زدم،
سهم من از طواف ماه،
شد؛
زندان عنکبوت...
روح اله چیتگر