آنکه در راه تو اندر طلب جاه افتاد
رفت بیراهه و در وادی اکراه افتاد
در پی دوست روانم که روانم با اوست
دست من نیست که پا در پی او راه افتاد
باید از مهر تو نوری به دل ماه افتاد
تا تواند بسلامت به دل چاه افتاد
راحت روح طلب ورنه ریاضت بکشید
آنکه با رویت ماهی به ته چاه افتاد
مگرش آینه قابل ننمودم شب وصل
نور مهرش به دل آینه ی ماه افتاد
از جمال تو زبان ذکر جمیلی آورد
شد زبانزد سخنش جمله در افواه افتاد
حال من در ملا عام نپرسید آن یار
آنکه از خاصیت حال من آگاه افتاد
بنده ی اهل بصارت چو نمود عرضه ی پند
دیدی ای دوست که از دیده ی آن شاه افتاد
حرمت از جاه جهان توشه ی راه تو گرفت
در پی ات رهرو مسکین نه پی جاه افتاد
محمد جهادی