سرآغاز آخرین فصلِ کتاب عشق فقط یک سلام بود.

با اولین قطره اشکم نوشته بودم خداحافظ.
این سرآغاز آخرین فصلِ کتاب عشق من و توست.

با صدایم روی برگ‌ ها نوشته بودم فریاد!
صاعقه ای در پهنای کهکشان رخ داد
ستاره ای به ساقه ای دردناک دل داد
مادرم به حضور حجم سبزم جان داد

با اولین آغوشِ تنهاییم نوشته بودم خداحافظ
تنهایی آغوشش را باز کرد و نوشت فریاد!

با نورم روی قبر ها نوشته بودم مهتاب
خنده ای بر روی لبهایم نوشت آفتاب
دنیایی بود از نوازشِ دنیایم بی تاب
خدایی گرفت از من صبری پرشتاب

با اولین شرمِ شانه هایم نوشته بودم خداحافظ
شرمم شراب شیرینی نوشید و نوشت فریاد!

با شعرم روی زندان نوشته بودم آزاد
دستانم شاخه ای شد که ابر را تکان داد
کلمات به عاشق بی خانمان مکان داد
تالار آیینه ها سیمایِ برابر را نشان داد


با اولین قطره اشکم نوشته بودم خداحافظ
آخرین فصلِ کتابم را مرگ نوشت فریاد!
اشکِ من پاک بود
سرآغاز آخرین فصلِ کتاب عشق فقط یک سلام بود.

فراز بهروزیه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد