آسمان آبی بود

آسمان آبی بود
و تو روشنگر آفاق سپهرش بودی
و در آئینه ادراک نهانخانه دل
تب احساس که از جنس صمیمیت بود
از تو تصویر مسیحایی مریم میساخت
مریمی پاک تر از برگ اقاقیها
یا به شفافی شبنم
که در آن سرو آهسته سلامی به شقایق میداد
در تو معنی میشد تپش پنجره ها
در تو معنی میشد فلسفه فانی رود
در تو معنی میشد حجم نگاهی نگران
و دق الباب شرقی ترین نگاه
که تو را میبرد تا سراپرده راز
و من میمانم
و انبوه اندوهی که در پس رفتنت جا گذاشتی


فرهادخیراللهی بناب

مدتی باران و تاریکی را گوش کردم .

مدتی باران و تاریکی را گوش کردم .
چه لذتی دارد از فردای نیامده نترسیدن ،
گوش به باران دادن ، چای درست کردن ،
پادشاه وقت خود بودن ...

ماه مادر همه‌ی شبنم‌هاست

ماه
مادر همه‌ی شبنم‌هاست
که از نطفه‌ی اندوهِ ما
نوزادانی زلال می‌زاید
بر برگ‌ها

چه اندُهان دیگری
می‌توانند باشند
در جامِ بیشه‌های تلخ؟
چه اندُهان دیگری
که از پیِ جهشِ عطشناکِ یک رؤیا
پیکار می‌کنند
با شب؟


حسین صداقتی